شما که غریبه نیستید! من هیچ وقت معلم خوبی نبودم و نیستم. یعنی احساس میکنم اینجوری باشه. به همین خاطر همیشه به جای مباحث علمی رشتمون به مباحث نظریش علاقه نشون دادم. نظریاتی که پایه و اساس کارهای عملی هستند و در اکثر مواقع نادیده گرفته میشن! یکی از بخشهای کوچولو موچولوی رشته ما که به گمان برخی ساده انگاشته میشه شاخهی material development یا "تهیه و تدوین مطالب درسی" هست که توام با needs analysis "نیازسنجی" هست. توی این حوزه ما راجع به ابعاد مختلف تهیه یک textbook یا coursebook مطالعه میکنیم و چیزی که مشخص هست اینه که هیچ چیزی خالی از ideology نیست و معمولا ایدئولوژیهایی که در راس هرم مدیریتی یک سیستم هستند بر تفکرات مولیفن کتابها هم تاثیر میگذارند و در نتیجه محتوای تولید شده توسط مولفین یک محتوای ایدئولوژیک هست تا یک محتوای خنثی و دارای بار علمی صرف.
توی رشته زبانشناسی ما یک شاخه به نام "آزفا" (آموزش زبان فارسی به غیرفارسی زبانان) ایجاد کردیم که توی اون به عزیزان فرنگی فارسی یاد میدن. کتابهایی که برای این رشته تالیف میشدن عمدتا دارای طرحهای ساده و ابتدایی بودند که بنظرم نه تنها جذابیت نداشتند، که حتی زبان آموزها رو دلزده هم میکردند. کسانی که از سرزمین رنگ اومده بودن وقتی وارد سرزمین حافظ و سعدی میشدن توی ذوقشون میخورد. البته چند سال اخیر بنیاد سعدی، دانشگاه علامه طباطبایی، دانشگاه امام خمینی قزوین و یک سری داشنگاههای داخلی کشور اقدام به تالیف کتابهای مختلفی توی این حوزه کردند که همچنان بیشترشون سمت و سوی آموزش زبان دارن تا آموزش فرهنگ و ادب. چند سال پیش که مشغول وبگردی و مطالعه منابع خارجی چاپ شده در زمینه آموزش زبان فارسی بودم به یک کتاب آموزش زبان برخوردم که در کنار آموزش حروف الفبا و خواندن، به معرفی شاعران معاصر مثل فروغ و شاملو و ... میپرداختند و علاوه بر اون اشعار و کلیپهای آثار این بزرگواران رو توی Youtube معرفی کرده بودند. میتونید تصور بکنید؟ در کنار خوندن آثار ادبی فیلم و شعر اون نویسنده و خواننده رو هم توی کتابها بگنجونن؛ به قدری که این کتاب ساده و ابتدایی یک سری از نویسندهها و شاعرها و خوانندههای ما رو معرفی کرده بودند ما توی دوازده ساله دبیرستان چیزی نخونده بودیم.
وقتی خبر فوت استاد شجریان رو شنیدم کلی حسرت خوردم. میدونید چرا؟ چون همیشه دوست داشتم یک کار دوزبانه مرتبط با فرهنگ و ادب ایران معاصر بنویسم؛ و توی اون به نویسندهها و شاعرهایی که به دلایلی اسمهاشون از کتابها خط خورده بپردازم. از صدای شاعرایی که صرفا بخاطر عقایدشون طرد شدن بپردازم. چرا که بچههای ما حق دارن شعرهای حافظ و مولوی رو با صدای شجریان بشنون. اونها حق دارن کتابهای عباس معروفی و هدایت رو بخونن و از کارهای شاملو مطلع بشن. حقی که هیچ کدوم از ماها نداشتیم و با نخوندن و نشنیدنشون سالها از قافله دنیا عقب افتادیم.
با توجه به هزینههای سرسام آور چاپ و صفحه آرایی و طراحی فکر میکنم باید این آرزوم رو به گور ببرم. امیدوارم پیش از ترک این دنیای فانی بتونم یک اثر از خودم به جا بذارم. یک اثر ماندگار ... چه آرزوی محالی!