بعد از کنکور رفته‌رفته رابطه‌ی من با دوستان دبیرستانیم به نوعی کم‌رنگ و در مواردی بالکل قطع شد. در این بین هر از گاهی یوسف که بچه‌ها "یوسفو" صدایش می‌کردند، در اینستاگرام یا واتساپ خبری میگرفت و حال و احوال می‌کرد. البته از حق نگذریم چند بار هم بخاطر دیدن من کلی راه کوبیده و آمده بود تا دیداری تازه کند و بعد از آن حتی لبی هم تر نکرده بود و شتابان خودش را به گردنه‌های تاریک جاده‌ی ساحلی سپرده بود تا به موقع به شیفت شب اسکله برسد.

بگذارید کمی به عقب برگردم و در ابتدا یوسف را به شما معرفی کنم ...