من نمیخواهم کسی بیاید که عقلم را سر جایش بیاورد و منطقم را بالا ببرد ...
یا بگوید چگونه بخند و بپوش و ببین ...
چگونه باش و نباش ...
من فقط دلم می خواهد، کسی بیاید که با او دیوانهی بهتری باشم ...
همین ...
«مریم قهرمانلو»
من نمیخواهم کسی بیاید که عقلم را سر جایش بیاورد و منطقم را بالا ببرد ...
یا بگوید چگونه بخند و بپوش و ببین ...
چگونه باش و نباش ...
من فقط دلم می خواهد، کسی بیاید که با او دیوانهی بهتری باشم ...
همین ...
«مریم قهرمانلو»
یکی دو سالی میشه که با صدای احسان عبدیپور آشنا شدم. درست همون زمانی که یکی از دوستام پادکست «خاطرات یک شاه» رو برام فرستاد. اوایل پادکست نمیدونستم چی به چیه و قراره به کجا ختم بشه، اما بعد از تموم شدن پادکست بود که غرق شدم توی دنیای عبدیپور. قبلا یکی دو تا فیلم از عبدیپور دیده بودم، اما پادکستهاش و خاطراتش (پیج اینستاگرام) برام یه چیز دیگه بود. میشد ساعتها توشون غرق شد. انگاری ثانیه ثانیه اتفاقی که ازشون حرف میزد برای من اتفاق افتاده بود. از اعماق وجودم حسشون میکردم ... خیلی خوب بودن ...
همه این چرت و پرتها رو سر هم کردم که برم سراغ پادکستهای احسان. البته این پست رو اینجا گذاشتم که با اومدن هر پادسکت جدیدش باز بروز رسانیش کنم. اگه دوست داشتین میتونید بهشون گوش بدید و توی کوچه پس کوچههای بوشهر با احسان گم بشید. دوست داشتم تک تک پادکستهاش رو transcribe میکردم و جمله به جمله روایتهاش رو براتون با شرح و تفصیل توضیح میدادم؛ اما چه کنم که این روزها حوصله انجام هیچ کاری رو ندارم. حتی نوشتن!
۱. خاطرات یک شاه
۲. جیجو
۳. کبریت
۴. دوکو
۵. استرالیا
این روایت در کتاب «رستخیز» از انتشارات اطراف منتشر شده است.
۶. زینت و مک لوهان
۷. سرخپوست
۸. بوشهر، پیرِ نهنگِ به گل نشسته
۹. رسالهی مومو سیاه
۱۰. خانهی سنایی
۱۱. ممدشاه
۱۲. راجرز
فایل متنی این داستان رو میتونید با کلیک روی فایل زیر دریافت کنید:
۱۳. حیات سیاسیِ یوسفِ رستم
- اجرای زنده در رویداد نشریه سه نقطه
- نسخه ضبط شده توسط دیالوگ باکس
نسخهی مکتوب این پادکست در شماره ششم مجله ادبی سان چاپ شده است.
۱۴. رفیقهای مکزیکی
۱۵. در ستایش بطالت
۱۶. قوطیها
تاریخ بروزرسانی: ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
عنوان: سی: برایِ ؛ مثال: سی مو: برای من
احسانو: احسان + و (من اسم این واو رو واو تصغیر گذاشتم. چیزی شبیه کاف تصغیر (حسنک)؛ جنوبیها عمدتا این واو را در مواقع خشم و عصبانیت به ته اسامی میچسبونن، اما خب نمیشه به صورت قطعی گفت که بکار رفتن این واو در ته تمام اسامی نشانه خشم و نفرت فرد از شخص خاصی هست. این واو معمولا میمونه ته اسم خیلیها و میشه جزوی از اسمشون. حتی گاهی به نشانه صمیمیت هم به کار میره.
میگم: دیر وقته! بخواب. منم برم یه ذره فکر کنم ...
میگه: عوض فکر کردن شبا خوب بخواب و روزا بدو دنبال اهدافت. تو که به هممون امید میدی، تشویقمون میکنی، راهنماییمون میکنی، چرا خودت نشستی سر جات؟
میگم: میترسم از نقطهی امنم خارج بشم. دوست دارم بشینم روی نیمکت و بقیه رو تشویق کنم.
اون داره تایپ میکنه...
من وای فای تلفنم رو خاموش میکنم و غرق خیال میشم! امشب دو نفری فکر کردیم. دو نفری دویدیم و نرسیدیم. فردا چی میشه؟
بهش میگم: خانم ارجمند
میگه: بله ... یجور عصبانی گفتی ارجمند. چیزی شده؟
میگم: نه، فقط میخوام یه سوال بپرسم.
بفرما میزنه و من میپرسم اگه فلانی این کارو کرده و این بلا رو سرت آورده چی کار میکنی؟
میگه: خیلی ناراحت میشم. به اندازه دو هفته گریه میکنم.
براش میگم و میگم و میگم ... آخرش میپرسم: الان به اندازه چند سال باید گریه بکنم؟
هیچی نمیگه!!!
تو این ایام کرونایی مادرم شروع کرده به آزمایش پخت انواع و اقسام کیکهای مختلف! صد دفعه ما گفتیم ما همون کیک شکلاتی دوست داریم! ولی مادرم همچنان اصرار داره که مدلهای جدید رو امتحان کنه!
القصه دیشب برای ما کیک انگلیسی درست کرده بود با سس نمیدونم چی! 😀
بعدش تعریف میکرد که دوستم شهرزاد که الان انگلیسه تو گروه گفته برای بچههاش رنگینک درست کرده! بعد بچههاش نمیخورن 😂
بهش گفتم رسم روزگارو میبینی؟ طرف رفته انگلیس، رنگینک درست میکنه :) تو اینجا نشستی در آرزوی انگلیس و کیک انگلیسی درست میکنی.
+عنوان: این روزها از سر بیکاری شروع کرده بودم به بازبینی قسمتهای اول سریال شبهای برره خشایار الوند عزیز! توی یکی از قسمتها از اصطلاح استفاده کردند که برام جالب بود 😃 الوند با ابداع یک به اصطلاح زبان و گویش جدید، مجموعه طنزی درست کرده بود که توش با لهجه هیچ قومیتی شوخی نمیشد!