صبح که خبر خاموشی سرورها میهن بلاگ رو خوندم گیج و منگ سریع رفتم دست و صورتمو شستم. اینقدر ذهنم درگیر بود که موقع مسواک زدن خمیر دندون رو برعکس ریختم روی مسواک و از اون طرف به دندونام مالیدم! هی میگفتم خدایا چرا کف نمیکنه؟ :((

بعدش سریع رفتم توی میهن بلاگ و دیدم که این خبر بد صحت داره. پنلمو که باز کردم قلبم ایستاد. هنوز  21  نظر تایید نشده داشتم. نظراتی که هر وقت دلم میگرفت، یا خسته میشدم میخوندمشون و باهاشون یه جون به جونام اضافه میشد. نظراتی که معلوم نیست الان صاحباشون کجان. یکی دو تاشون شوهر کردن. چند تاشون ارشد و تخصص قبول شدن و بعضیاشون هم کلا مفقود شدن. کسانی که من هنوز منتظرشونم. هر چند وقت یک بار یه سر به وبلاگم میزدم به این امید که برگشته باشن، نام و نشونی از خودشون گذاشته باشن و امیدوارم کرده باشن به ادامه این راه ...


از صبح دنبال یک راه مطمئن برای پشتیبان گیری از تمام صفحات و نظرات (خصوصی و عمومی) وبم هستم اما هیچ کدومشون بدرد بخور نبودن. خسته بودم، خسته تر شدم ... قلبم شکست! از این بابت که هیچی رو نمیتونیم دوست داشته باشیم. چون خیلی زود ازمون میگیرنش ...