دو سه روزه که میخوام بنویسم اما هر کار میکنم دست و دلم به زدن دکمه انتشار نمیره به همین خاطر فعلا اون مطالبی که میخواستم بنویسم رو پیش نویس میکنم و میرم سراغ اصل مطلب :)

دیشب توی صفحه اینستاگرام احسان عبدی پور یه پست راجع به زنان دیدم که یه جاهاییش بنظرم قشنگ بود. میخوام همونا رو این بازنشر بکنم:


مو با شَروه ساکت میشم... عاقل میشم... آدم میشم... ئی ننه صداش قشنگن، مو کُشته ی آدمِ صدازشتیُ م که شروه بخونه. آدمِ صدا نداری که شَروه میخونه سی قشنگی نمیخونه، کم آورده... دیگه هراسونِن.... و شَروه تَهِ هراسونی تازه آغاز میشه... تَهِ ناگزیری و کج نشستن تمامِ تاس هات.

برُم از دست غم تا زورِ پامِن
به هر جا میرسُم تا غم نهامِن ( جلومِن)
برُم از دست غم کشتی نشینُم
به اقبال بدُم، غم ناخدامِن!


ترجمه شعر (شروه):

تا اونجایی که زور (جون) توی پاهام هست از دست غم فرار می کنم / [اما] به هر جا می‌رسم غم روبرومه! 

[اونقدر بداقبالم که حتی] اگه برای فرار از غم سوار کشتی هم بشم / از اقبال بدم، غم ناخدای اون کشتیه! :((


+ شَروِه: گونه ای خوانندگی از اشکال موسیقی لری در دو استان بوشهر و هرمزگان است که به آن شهری نیز می گویند. برای این نغمه از اشعار دوبیتی شاعرانی همچون فایز دشتی، باباطاهر، مفتون بردخونی و ... استفاده می شود (ویکی پدیا)