میگم: دیر وقته! بخواب. منم برم یه ذره فکر کنم ...

میگه: عوض فکر کردن شبا خوب بخواب و روزا بدو دنبال اهدافت. تو که به هممون امید میدی، تشویقمون میکنی، راهنمایی‌مون میکنی، چرا خودت نشستی سر جات؟

میگم: میترسم از نقطه‌ی امنم خارج بشم. دوست دارم بشینم روی نیمکت و بقیه رو تشویق کنم. 

اون داره تایپ میکنه...

من وای فای تلفنم رو خاموش میکنم و غرق خیال میشم! امشب دو نفری فکر کردیم. دو نفری دویدیم و نرسیدیم. فردا چی میشه؟